میدانم که تو هم مثل من و مثل بقیه عاشق ها دل سوخته ای داری.
به کلبه ی سوخته ات سر زدم تا از خاکسترهای باقی مانده ی آن کم کنم.
تقصیر ما نیست
ما اسیر دنیا هستیم
اسیر کینه و خشم کهنه ی او
که ریشه در گذشته دارد
ریشه در عشق آدم و حوا
دنیا چشم دیدن عشق آن دو را نداشت
حال از ما انتقام میگیرد
و به هیچ عشقی رحم نمیکند
فقط به فکر فرو پاشی عشق هاست.....
آمدم تا از غبار دلت کم کنم
خوشحال می شوم که که با یک قلب هر چند ناقابل اما سرشار از وفا که تنها بهانش برای تپیدن تو و رسیدن به توست بتوانم همان گلستان عشقی که زیر هزاران هزار خاک تباهی و تنهای به اسیری و یغما برده شودرو پیدا کنم چون تنها امید من برای زیستن همان است
به امید آن روز