دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

می گویند

صدای پای بهار می آید

چرا نمی شِنَوَم ؟!

بهارِ عمرِ من!

به این سرزمینِ همیشه خزان

سر نمی زنی؟

Upgrade your email with 1000's of emoticon icons

جشن عروسکها


زندگی بر شانه ام سنگینی آوار بود

هستی من پرسه ای در طول یک تکرار بود.


روی بوم لحظه ها تصویر لبخندی نماند

زیستن مرثیه ای در سوگ یک پندار بود


بی تو هر گهواره گوری بی تو هر شادی غمی

هر نفس ناقوس مرگی هر دری دیوار بود


می گذشتم با شتاب از کوچه های کودکی

دیگر از جشن عروسکها دلم بیزار بود


می هراسیدم دگر از هر سیاه و هر سپید

امتداد لحظه ها در دیده ام چون مار بود


مرگ را با دوستی بر گردنم آویختند

دستان نارفیقان حلقه دار بود

 

Upgrade your email with 1000's of emoticon icons

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد