دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

مهربانا!
 
میدانم که تا تو راهی نیست.
 
میدانم که آسمان فیض و رحمتت همه جا بر سرم سایه دارد.
 
میدانم که دستهای سبزت همیشه پشت و پناهم است.
 
میدانم که تو ، تنها تو نگران لغزشهای ناتمام من هستی.
 
اما نمیدانم ؟؟؟؟؟؟؟
 
چرا هرروز که میگذرد از تو دورتر میشوم؟!!!!
 
دلم را به دست آب می سپارم و سبزی روحم را به شیرینی ناپایدار و فریبنده ی گناهان.
 
کمکم کن!
 
من این لذتها را به بهای دوری از تو نمی خواهم. من تو را میخواهم.
 
                                 تنها تو را...ای مهربانترین مهربانان!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
marua دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:47 ق.ظ http://kindness.blogsky.com

سلام به شما عزیز
میدونی اونی که توصداش میکنی همیشه بهمون نزدیکه ولی این دنیااینقدرمشکلات ولذت رو باهم داره که باعث میشه فکرکنی که نه تورومی بینه ونه صداتومیشنوه گرچه مواقعی توزندگی هست که بیشترنزدیکی بهش رو حس میکنی واحساس میکنی باهاته - درصورتیکه وقتی فکرکنیم همیشه باهامونه وهرچی داده بخاطرعشق وعلاقش به بنده هاش بوده که داده پس توهم همیشه سپاسگزاروشاکرباش وازنعمت هاش سعی کن خوب بهره ببری تا شاید بالذت بردن ازنعمت هاش بیشتربتونی یادش کنی. همیشه پایدارباشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد