دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

هر کسی سهم خودش را طلبید
سهم هر کس که رسید
داغ تر از دل ما بود
ولی نوبت من که رسید
سهم من یخ زده بود!
سهم من چیست مگر؟
یک پاسخ
پاسخ یک حسرت!
سهم من کوچک بود
قد انگشتانم
عمق آن وسعت داشت
وسعتی تا ته دلتنگیها
شاید از وسعت آن بود
که بی پاسخ ماند

************
هیچ می دانی چرا،چون موج

در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم؟

ـــ زانکه بر این پرده ی تاریک

این خاموش نزدیک

آنچه می خواهم نمی بینم،

و آنچه می بینم نمی خواهم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد