دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

خدایا!

چه حاجتی مونده که برام برآورده نکرده باشی ، هرچی فکر می کنم همه چی دارم و به جز شکر تمام بخشیده هات چی دارم که بگم .

 

خانه آرزوهایم کلبه ای است کوچک دردشت شقایقها  است ،
که تو را کم دارد، راستی کی می آیی ...؟
 
در کوچه پس کوچه های انتظار فراق را هجی می کنم.
فانوس به دست هر سحرگاه در انتظار نا مه ات هستم.
عهدمان فراموشت نشود.
 
گفتمش بی تو چه میباید کرد ؟    عکس رخساره ی ماهش را داد ......
گفتمش همدم شبهایم کو ؟ تاری از زلف سیاهش راداد ......
وقت رفتن همه را میبوسید ، به من ازدور نگاهش را داد ......
یادگاری به همه داد و به من ، انتظار سرراهش را داد .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد