دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

من و سایه ام

من و سایه ام

باز هم
راه خواهیم رفت
و من
برایش قلب خواهم دوخت
چشم خواهم کشید
کفش خواهم خرید
دستهایش را
رنگ خواهم زد...
من و سایه ام
باز هم
راه خواهیم رفت
خواهیم خندید
خواهیم گریست
و من برایش
سایه بان خواهم بود
 
……………
 
همه دنیا ...دیوار بود
دیوارهای سنگی
دیوارهای بلند دلتنگی
و تو را ...دیدم
و هزار پنچره بر روی من گشوده شد
هر پنچره هزار فصل بود
که مرا با آن سوی دیوار آشتی می داد
هر پنچره هزار خاطره بود
که مرا با خودم آشتی می داد
تو رفتی، و تمام دنیا دوباره دیوار شد
این بار ، خسته...در این سوی دیوار نشسته
ولی با بغض هزار خاطره
از آن سوی دیوار
نظرات 1 + ارسال نظر
اسیر فراق دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:34 ق.ظ http://sereshk.blogsky.com

سلام. زیبا و دلنشین بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد